به گزارش «حرفینو» محمد رضایی راد، نویسنده، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر سرشناس چند ماه قبل در اعتراض به حوادث پس از درگذشت مهسا امینی از اجرای تئاتر در تئاترشهر انصراف داد ولی امروز در گفتوگو با ماهنامه تجربه از رفتار غلط برخی معترضین انتقاد کرده است. بخشهایی از گفتوگوی او را در ادامه میخوانید:
محمد رضایی راد نویسنده، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر: برخی میگویند اتصال تئاتر به جامعه بیشتر است و بعد از اعتراضات باید تعطیل شود. پس چرا کتابفروشی چشمه و ثالث که ارتباطشان با مردم زیاد است تعطیل نمیکنند؟! طرف مقابل توهم دارد که از هنرمند بجای یک فرد زنده و فعال انتظار یک قهرمان شهید دارد. هنرمند اتفاقا باید در متن فعالیتهایش به انتظارهای اعتراضی پاسخ دهد.
سال ۸۸ با محمد رحمانیان و حمید امجد به دفتر بهرام بیضایی رفتیم. بیضایی گفت: «این شیوه که آدمها را مجبور به کاری بکنید، شکلی از استبداد است. باید بگذارید آدمها با میل وارد شوند.» درست چند ماه بعد من به گفتهی بیضایی رسیدم، که بله میتواند سویههای مخرب داشته باشد.
مثلا در جریانات اخیر بچهها امضا جمع میکردند که از این پس در هیچ اجرایی که زن در آن اجبار به چیزی داشته باشد مشارکت نخواهیم کرد. حرف من این بود که قبلا اعلام کردهام در این شرایط کار نمیکنم و البته این متن را هم امضا میکنم، اما اگر عدهای امضا کردند و یک سال بعد پای آن نماندند، یا فشارهایی آمد و مجبور به انکار شدند، آن وقت همه چیز به ضد خودش بدل میشود….چرا؟ چون در مقطعی تحت فشار احساسات خودشان یا افکار عمومی قرار داشتهاند.
مثلا در ماجرای هشت امضا حرف اصلی بیانیه این بود که از نمایشنامهنویسان خواستیم بازتابدهندهی آن دوره در آثارشان باشند. فکر میکنم جز من، محمد یعقوبی و نغمه ثمینی باقی افراد به نهادهی اصلی که خودمان بنا گذاشتیم وفادار نماندند؛ یعنی خواستهای از همکاران وجود داشت و دعوت عمومی هم صورت گرفت، اما خودشان چنین بازتابی نشان ندادند.
کار روشنفکر مفهومسازی است و به وجود آوردن آگاهی و ایجاد نقد. هشدار دوم، در ماجرای «وکالت» دادنها [ به رضا پهلوی ] بود که با آن خیلی جدی مخالفت کردم، بعضی معترض شدند که شما روشنفکرها خفه شوید!
مدام به ما میگویند مگر سال ۵۷ چه کردید؟ و اوضاع امروز نتیجهی کار شماست. درحالی که من به تمامی از سال ۵۷ دفاع میکنم، البته از دستاوردش دفاع نمیکنم، اما از خودش دفاع میکنم. عدهای که نوک پیکان انتقاد را به سمت روشنفکران گرفتهاند یادشان رفته بگویند اولین مخالفتها با تغییر جهت از سوی کانون نویسندگان و فردی مثل مصطفی رحیمی صورت گرفت نه جریانهای دیگر… این هجمهای که علیه روشنفکری میشود موجب قطع و انفصال است. اگر روشنفکر هم پا پس بکشد، بنظرم حقیقتا دوباره دچار بدشانسی تاریخی میشویم.
اتصال میان نسل میانسال و نسل جوان رخ نمیدهد مگر اینکه این تصور تقلبی ساخته شده از روشنفکری و ادبیاتی که «دورهی اینها نیست، دههی پنجاه خیانت کردند یا در این سالها ساکت بودند و غیره» کنار گذاشته شود. من نه به خیانت روشنفکران ایرانی در دههی پنجاه قائل هستم و نه به انگ سکوت سازشکارانه در طول دهههای اخیر. اگر یک جریانی خودش و جنبشاش را از مفهومسازی روشنفکری محروم کند، یعنی خودش را از وجود کسانی که کارشان ایدهسازی و تفکر دربارهی وضعیت است محروم کرده و فاقد «ایده» است. محروم است از اینکه به او شاخص بدهند کجا باید قرار بگیرد….اینکه میگویند جوانان در خیابان جلوترند پس روشنفکران سکوت کنند؛ این صحیح نیست. ممکن است بعضی در خیابان جلوتر باشند، اما لزوما در تفکر جلوتر نیستند. تمام این سالها در حوزهی تفکر مگر روشنفکری خاموش بود؟ طبیعی است که فراز و فرود داشته، یک وقت آرامتر شده اما هرگز دچار مرگ مغزی نبوده و سکوت نکرده است.
جریان اپوزیسیون خارجی هم بهخاطر رویکرد پوپولیستی عموماً از شکلگیری انقطاع و دوقطبی نفع میبرند. روشنفکر، منتقد این رفتار پوپولیستی است که صدای جنبش بشود گلشیفته فراهانی که در اولین سخنرانی میگوید امروز سخن گفتن از آینده خیانت است، خیانت این حرفی است که شما میزنید…. دستکم ناآگاهی و بیسوادی مطلق است. سپردن جریان به دست یکسری چهرهی بازیگری تلویزیون و سینما که تا دیروز در ایران نقشهای امنیتی بازی میکردند و امروز بلندگوی این آژیاتوریسم احمقانه شدهاند. من میگویم برای مخالفت با هر سیستمی هم آدم باید شرافت داشته باشد، نه اینکه تا آخرین لحظه در کشور خودش آن کارِ دیگر میکند، دو روز بعد میشود اپوزیسیون مهاجرتکرده و رأس نظام سیاسی را به باد ناسزا میگیرد. اصلاً ببینید ادبیاتی که این افراد در نقد حاکمیت ایران به کار گرفتند چقدر سخیف است. انسان در نقد و مخالفت با تمامیت یک سیستم هم باید شرافت داشته باشد…. بعضی بازیگران نمیتوانند یک شبه منتقد شوند، چون تا دیروز در انواع برنامههای تلویزیونی و سینمایی و… مشغول همکاری و تولید بودهاند.
رفتاری که صورت گرفت نمونهای بود از همان پوپولیسم و تودهگرایی که دربارهاش صحبت شد. من در خانه هنرمندان از مفهوم اِشغال فضا حرف زدم و گفتم هنرمند در ایران باید فضا را اِشغال کند. اگر شما کل این مفهوم را نمیبینید و دربارهی روسری داشتن یا نداشتن بازیگر صحبت میکنید، بحث دیگری است…. خب اینها نشانگر همین است که وقتی رابطه با اندیشیدن قطع شود به ورطهی رفتار پوپولیستی میغلطیم که ظاهر مغرضانه دارد، اما از نظر من به شدت مرتجعانه است. چرا؟ چون بر سرکوب استوار شده به سرکوب جدیدی شکل میدهد.
بهنظر من جملهی «دیگر به عقب برنمیگردیم» به این معنا نیست که تئاتر اجرا میکنیم یا نمیکنیم. با اجرا نکردن نباید حیات را نادیده گرفت. به نظر من یافتن فضا و خلاقیت در تولید فضا بیشتر مطرح است. گسترش و یافتن فضا یعنی گسترش عمل سیاسی. این بهنظر من میتواند رخ دهد، یا باید رخ دهد…. اینکه من از اجرا در تئاتر شهر انصراف دهم ولی تمرین ادامه پیدا کند و آن را ثبت و ضبط کنیم، حتی این کار هم یافتن فضای تازه است. اینکه یکطوری اجرا کنیم. من با تئاتر آنلاین موافق نیستم، اما شاید پیشنهاد دوران کرونا حالا تبدیل به یک پیشنهاد برای یافتن فضای جدید باشد.
«خانه هنرمندان ایران» همواره فضایی بوده متعلق به هنرمندان، فضای کامل اطرافاش هم همیشه در تصرف هنر مستقل بوده. هیچوقت ندیدیم آنجا مثلا جشنوارهی مقاومت یا جشنوارهی مساجد برگزار شود…. حالا شما خانهی هنرمندان نروید، فکر میکنید کار شاقی انجام دادهاید؟!
گروه تئاتر من همیشه کار میکند و خواهد کرد. روی صحنههای رسمی که اجبار دریافت مجوز دارند نخواهم رفت. شاید این ایده بعدها دچار فرسایش شود، آدم هیچوقت نمیتواند با قاطعیت در مورد آینده صحبت کند. اما الآن روند ما این است که فضاهای دیگری داشته باشیم و یکسری نمایشها را ضبط کنیم، در فضاهای دیگری اجرا کنیم و شکلهای متفاوتی پیدا کنیم.