آنا مرازووا، سخنگوی کتابخانه میلان کوندرا اعلام کرد که این نویسنده چکتبار که بیش از نیم قرن اشعار، نمایشنامهها، مقالهها و رمانهایی از جمله سبکی غیرقابل تحمل هستی را خلق کرده بود، پس از یک بیماری طولانی در سن ٩۴ سالگی درگذشت.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی حرفینو، ساعتی پیش گاردین خبر دارد که میلان کوندرا نویسنده بزرگ چک، نویسنده رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی که به اسم بار هستی در ایران منتشر شده است، در سن ٩۴ سالگی درگذشت.او بخشی از عمر خود را در زادگاهش در دوران خفقان رژیم کمونیستی به سر برد اما با داستان های فلسفی شوخ طبعانه به شهرت جهانی دست یافت.
آنا مرازووا، سخنگوی کتابخانه میلان کوندرا اعلام کرد که این نویسنده چکتبار که بیش از نیم قرن اشعار، نمایشنامهها، مقالهها و رمانهایی از جمله سبکی غیرقابل تحمل هستی را خلق کرده بود، پس از یک بیماری طولانی در سن ٩۴ سالگی درگذشت.
کوندرا در سال ١٩٧۵ پس از اخراج از حزب کمونیست چکسلواکی به دلیل «فعالیتهای ضد کمونیستی» وطن خود را به مقصد فرانسه ترک کرد و تابعیت چک او لغو شد و ۴٠ سال را به تبعید در پاریس گذراند.
مهمترین و سرشناسترین اثر او Nesnesitelná lehkost bytí (سبکی تحمل ناپذیر هستی) است.
کوندرا بعداً زبان مادری خود را برای نوشتن کنار گذاشت و به زبان فرانسوی آثاری خلق کرد از جمله La lenteur (آهستگی) را که در سال ١٩٩۵ و رمان آخرش، جشنواره بی اهمیتی را در سال ٢٠١۴.
او اغلب به عنوان یکی از مدعیان جایزه نوبل ادبیات نام برده میشد.
نگاهی به زندگی و آثار میلان کوندرا
او نویسندهی داستانهای کوتاه، نمایشنامهنویس، مقالهنویس، شاعر و یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین رماننویسان قرن بیستم است که در آثارش کمدی اروتیک را با نقد سیاسی و ژرفاندیشی فلسفی درهم میآمیزد. رمانهای او به بیش از چهل زبان دنیا ترجمه شده است. دو کتاب «بار هستی» و «جاودانگی» از معروفترین آثار میلان کوندرا به شمار میروند.میلان کوندرا (Milan Kundera)، نویسندهی اهل چکسلواکی، در شهر برنو به دنیا آمد. پدرش موسیقیدان و پیانیست معروفی بود و ریاست آکادمی موسیقی جاناسک در برنو را بر عهده داشت. میلان کوندرا نیز نواختن پیانو را از پدر آموخت و بعداً به تحصیل موسیقیشناسی پرداخت. تأثیر این شناخت موسیقایی را میتوان در سراسر آثارش دید.
میلان کوندرا به نسلی از جوانان تعلق دارد که متأثر از تجربهی جنگ جهانی دوم بودند. کوندرا در دورهی نوجوانی به حزب کمونیست چک پیوست. در چهاردهسالگی به شعر روی آورد. تحصیلاتش را در رشتهی ادبیات و زیباییشناسی در دانشکدهی هنر دانشگاه چارلز در پراگ گذراند و پس از آن به دانشکدهی فیلم آکادمی هنرهای نمایشی پراگ منتقل شد. او مدتی از حزب کمونیست اخراج شد.
میلان کوندرا پس از فارغالتحصیلی در دانشکدهی فیلم بهعنوان مدرس ادبیات جهان مشغول به کار شد. در سال ۱۹۵۶ ، مجدداً در حزب پذیرفته شد ولی نهایتاً در ۱۹۷۰ برای بار دوم از حزب اخراجش کردند. میلان کوندرا در کنار دیگر جوانان و روشنفکران کشورش، در جنبش بهار پراگ فعالیتکرد. بهار پراگ دورهی کوتاهی از اصلاحات دموکراتیک در چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ بود که با حملهی شوروی به شکست انجامید.
با اشغال کشورش توسط شوروی، دورهای از محدودیتهای سیاسی آغاز شد. نام میلان کوندرا نیز در فهرست سیاه قرار گرفت. با این حال، او به جریان کمونیسم چک متعهد ماند و با این ایده که «اهمیت پاییز پراگ ممکن است از بهارش بیشتر باشد» به نقد دیگر همفکرانش پرداخت. با این حال، کوندرا نهتنها از دانشگاه اخراج شد، بلکه عرضه و انتشار کتابهایش نیز ممنوع اعلام شد. در این دوره، میلان کوندرا برای امرار معاش به نوشتن طالعبینی روی آورد. کوندرا از سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شد و با سلب تابعیتش در کشورش، چند سال بعد به تابعیت فرانسه درآمد.
میلان کوندرا فعالیت ادبیاش را خیلی زود و در نوجوانی با نوشتن شعر آغاز کرد. او چندین مجموعه شعر را در دههی ۱۹۵۰ به چاپ رساند که بعداً به دلیل لحن کنایی از انتشار آنها جلوگیری شد.
میلان کوندرا، علیرغم دوران اول کاریاش که در قالب شعر به طرفداری از ایدهی کمونیسم پرداخته بود، در ادامه، در رمانهایش از هر نوع طبقهبندی ایدئولوژیک میگریزد. او پس از چند داستان کوتاه و یک نمایشنامهی تکپردهای بسیار موفق به نام «صاحبان کلیدها» (۱۹۶۲)، رمان «شوخی»، اولین رمان و یکی از بزرگترین آثارش، را در سال ۱۹۶۷ منتشر کرد. این رمان به چندین زبان دنیا ترجمه شد و برای او شهرت زیادی به دنبال آورد. «زندگی جای دیگری است» (۱۹۶۹)، دومین رمان وی، به دلیل سختگیریهای حزب کمونیست در چک اجازهی انتشار نیافت.
میلان کوندرا که برای انتشار آثارش در کشورش با موانع زیادی روبهرو بود، از سال ۱۹۹۳ به بعد رمانهای خود را به زبان فرانسه نوشته است. چاپ و انتشار آثار میلان کوندرا تا سال ۱۹۸۹ در سرزمین مادریاش ممنوع بود. بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷، او بازنگری ترجمههای فرانسوی آثار قبلیاش را خودش انجام داد. کتابهای او به بسیاری از زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است.
کتاب بار هستی (The Unbearable Lightness of Being): این کتاب که با نام «سبکی تحملناپذیر هستی» نیز شناخته میشود، در سال ۱۹۸۴ نوشته شد. داستان این کتاب در مورد دو زن، دو مرد و یک سگ و زندگی آنها در دوران جنبش بهار پراگ است. کتاب به زندگی درونی این افراد با محور عشق، تعهد و سیاست میپردازد. توما، شخصیت اصلی رمان، یک جراح است که با زنان زیادی ارتباط دارد، در این میان در یک مواجههی تصادفی، عاشق دختر فقیر و سادهای به نام ترزا میشود. توما همزمان روابطش با زنان دیگر را نیز ادامه میدهد. از جمله با سابینا، زن نقاشی که همچون توما علاقهای به رابطهی متعهدانه ندارد. زندگی شخصیتهای داستان در میانهی تضادهای وجودی بین سبُکی زندگی و اتفاقات و سنگینی انتخابهای فردی میگذرد. گویا که زندگی تنها در این میانه جریان دارد.
کتاب جاودانگی (Immortality): این رمان طولانیترین و فلسفیترین رمان میلان کوندرا است، ولی با وجود عمیق بودن، همچنان زبان طنز و کنایهآمیزی دارد. جاودانگی رمانی است در هفت قسمت. شخصیت محوری داستان زنی به نام اگنس و احساس تنهایی اوست. در این داستان با نوعی رمان پستمدرنیستی روبهرو هستیم که قصهی چندانی ندارد ولی مسائل و درگیریهای ذهنی شخصیتهای انسانی در آن محوریت دارند.
کتاب زندگی جای دیگری است (Life Is Elsewhere): در ۱۹۷۳ به فرانسه چاپ شد. این کتاب زندگینامهی ساختگی شاعری است به نام یارومیل. میلان کوندرا هستهی زندگی شاعرانی همچون آرتور رمبو، پرسی بیش شلی و میخائیل لرمانتوف را برای به تصویر کشیدن یارومیل بیرون کشیده است. زندگی و رشد یارومیل روایتی از ورود میل رمانتیک یارومیل به عالم آرمانهای سیاسیاش و طغیان علیه وضع موجود است.
کتاب آهستگی (Slowness): در ۱۹۹۵ به فرانسه چاپ شد. این رمان اولین اثر میلان کوندرا است که به زبان فرانسه نوشته شد. این کتاب نوشتهای در ستایش آهستگی است. میلان کوندرا در این رمان چندین خط داستانی را در کنار هم به پیش میبرد. هر کدام از این خطوط داستانی بخشی از دیدگاه او را در مورد مدرنیته، حافظه و احساس بیان میکنند.
میلان کوندرا خود را نویسندهای بدون پیام میداند و معتقد است جوهر رمانْ کنایه است. اغلب رمانهای او بر محور سرگشتگی وجودی انسان در دنیای امروز میگردد. میلان کوندرا این سرگشتگی رنجآور را با سرخوشی ناشی از اتفاقات تصادفی که در زندگی ممکن است برای هر کسی رخ دهد درهم میآمیزد. او میگوید: «هیچ وسیلهای برای تشخیص تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسهای امکانپذیر نیست. در زندگی با همهچیز برای نخستینبار مواجه میشویم»، بنابراین زندگی وضعیت متناقضی پیش روی ما میگذارد. از یک طرف، با سنگینی انتخاب و از طرف دیگر، با سبکی اتفاق روبهروییم.
میلان کوندرا تأکید میکند که رمانهایش از آن نوع زیباییشناسی که رمانهای روانشناختی از آن برخوردارند بیبهره است. میگوید: «همهی رمانها در هر عصری با معمای خود سروکار دارند… اگر من خودم را خارج از رمان روانشناختی قرار میدهم به این معنا نیست که میخواهم شخصیتهای رمانهایم را از زندگی معنوی محروم کنم. فقط به این معناست که معماهای دیگری وجود دارد؛ سؤالات دیگری که رمانهای من در درجهی اول به دنبال آن هستند. درک رمز وجودی چیزی است که رمانهای من در جستوجوی آناند.» به همین دلیل اغلب در داستانهای میلان کوندرا میبینیم که راوی داستانْ سوم شخص است تا مجالی برای گفتوگوی درونی ایجاد شود. در عین حال، شخصیتهای داستانها بدون تاریخ و پیشینهاند. چیزی در مورد ویژگیهای شخصیتی، چهره و طبقهی آنها در داستان گفته نمیشود. گویا آنها میتوانند هر کسی باشند.
شوخی و فراموشی از محوریترین مضامین مطرح در آثار میلان کوندرا است. فراموشی در آثار او را بسیار متأثر از مارتین هایدگر و فریدریش ویلهلم نیچه میدانند، همچنان که طنز و شوخی معمول در آثارش را متأثر از میراث جریان ادبی روشنگری اروپایی میپندارند. در کتابهای میلان کوندرا طنز با تقدسزدایی از پدیدهها علیه ایدئولوژیهای توتالیتر عمل میکند و کوندرا همواره بهخوبی از این ویژگی برای غلبه بر تلخی زندگی تحت جزماندیشی و ایدئولوژی استفاده میکند.