مرتضی امیری نویسنده درباره حسن یزدانی و مبارزه دیشب او در تشک کشتی نوشت: پهلوان که باشی، برای تمام دنیا مهم است بردن یا باختنت. پهلوان که باشی همیشه توی چشمهایی. امشب برد و باختت برای همه مردم این خاک و حتی جهان هم مهم بود.
اما تهش همه میدانستیم که چه میشود… چه مدال را از دست میدادی چه دست پر میآمدی خانهات بازهم برای ما پهلوان بودی. درست مثل آریوبرزن بودی. مثل آخرین، سردار دلیر هخامنشی. سرداری که با جان خودش از خاک پاسداری کرد و در نهایت در این راه جانش را هم از دست داد…
قبل بازی میگویم پهلوان میجنگد. تا آخرین قطره خونش میجنگد همانطور که آریوبرزن جنگیده بود، همانطور که رئیسعلی دلواری جنگیده بود.
اما مرز شادی و غم یک خط باریک است، یک نامردی است که یقه پهلوانها را میگیرد. اعداد صفحه تلوزیون بههم میریزد. پنج یک ناگهان میشود شش بر سه به نفع حریف آمریکایی. فرو میریزم. انگار که حالا همهچیز را از دست دادهام.
به تو نگاه میکنم، به چشمانت که اینطور مظلوم واقع شده. توی چشمانت ایرانم را میبینم که سالهاست همینطور نامردی میشود در حقش، ایرانم را میبینم که خودی و ناخودی زخمش میزنند. امتیازها همینطور بهم میریزد. همه میدانیم که چه دارد اتفاق میافتد.
تیلور میداند که دیگر نیازی به جنگیدن ندارد، همانطور که از اولش هم مردانه نجنگیده بود. اما تو تمام تلاشت را میکردی. پهلوان میجنگد و تو مردانه میجنگیدی. به لحظات آخر که میرسد دیگر تاب نمیآورم، تلوزیون را خاموش میکنم که نبینم سرت را پایین انداختی. بر میگردم توی اتاقم که نبینم اشک از چشمانت جاری شده.
نقرهای که امشب تو به خانه میآوری اندازه تمام طلاهای دنیا ارزشمند است. یادم میافتد که قبلا گفته بودی دو بنده قرمزت را بیشتر دوستداری. امشب دوبنده قرمز تنت بود… تو پهلوان این خاکی. برای فردا و سالهای بعدت آماده باش