محمدقائم خانی، داستاننویس و پژوهشگر در بخش دوم گفتوگوی خود با «حرفینو» در خصوص جایزه شهید اندرزگو گفت: «همین جایزهای که با نام شهید اندرزگو برگزار میشود، بیشتر به نوعی تقسیم سهم شباهت دارد تا جایزه ادبی. این جایزه یک جایزه دست دوم است. ادعای برگزارکنندگان این است که نویسندگان درباره اقدامات رژیم جنایتکار پهلوی کمکاری کردهاند بنابراین با دخالت قدرتهای خارج از کشور، یک جریان بزرگ تطهیر پهلوی در ایران راه افتاده است. پس باید از عده اندکی که میخواهند با این جریان مقابله کنند، تقدیر شود.
خب چرا از اساس دست دوم فکر و عمل میکنید؟ خود موضوع دست دوم است. جایزه به اهل کنش کاری ندارد بلکه به افرادی که به جریانِ حاکم شده بر کشور واکنش نشان دادهاند، جایزه میدهد. اصلاً فرض که انتخاب این هدف موضوعیت داشته باشد، چرا باید همهجا اعلام شود؟ مگر قدرتهای خارجی که این کار را کردهاند، تابلوی تطهیر پهلوی را بالا بردهاند؟ وجه دیگر دست دم بودن این جایزه، درهم آمیختن مرزهای ادبیات و تاریخ است.
برای مقابله با تحریف تاریخی، چرا به سراغ ادبیات آمدهاید؟ چرا تاریخ و ادبیات را در هم مخلوط میکنید تا معلوم نشود منتخبین این جایزه ارزش ادبی دارند یا تاریخی؟ از اهالی ادبیات توقع دارید خلأ آثار تاریخی را پر کنند یا مورخین کار ادبی انجام دهند!؟»
خانی در ادامه از روند غلطی میگوید که وزارت ارشاد را از اساس مانع رشد ادبیات کشور قرار داده است:«اگر ماجرا به محدوده جوایز ختم میشد، شاید میتوانستیم آن را تحمل کنیم، ولی الآن کل بخش کتاب وزارت ارشاد همین خط را دنبال میکند. در صدور مجوزها و انتصاب مدیران مرتبط با کتاب، در بخشهای اقتصادی مرتبط با توزیع کتاب و کتابفروشیها و رسانههای مرتبط با کتاب و بخشهای دیگر، همین وضعیت انحصارگرایانه وجود دارد.
چرا باید کتابی که قبلاً توسط وزارت ارشاد مجوز آن را صادر شده، دوباره نیازمند طی کردن فرایند مجوز بشود؟ صرف دشمنی این جریان با دولت قبلی، میتواند این جریان را به سمت آن ببرد که یکطرفه مجوز کتابی را لغو کنند؟ وزارت ارشاد با این کار به صورت عملی، قوانین جمهوری اسلامی را بیاعتبار میکند. در این شرایط چطور توقع دارند سایر مردم به قانون احترام بگذارند؟!
در بخشهای مختلف رسانههای مرتبط با کتاب، دوباره وضعیت همانند جایزههاست. سه چهار نفر همهجا هستند و مدیریت همه امکانات را به جمع محدود و مشخصی میسپارند. ظاهراً طبق نظر آقایان قحط الرجال است که همه بخشها باید بین چند نفر دست به دست شود. بدون تعارف باید پرسید که ادامه شرایط فعلی تا دو سال آینده، به مرگ ادبیات منجر نخواهد شد؟ البته جریانی که به آن اشاره کردم، این وضعیت را به تنهایی ایجاد نکرده و بنگاههای انتشاراتی بزرگ کشور و برخی نهادهای فرهنگی مرتبط با ادبیات هم در مرگ کلمه نقش مهمی ایفا کردهاند که فعلاً فرصت پرداختن به آن نیست.»
خانی همچنین گفت: «امروزه میدانیم که فردی مانند هوشنگ گلشیری که برخی دوست دارند از او به عنوان یکی از پدرخواندههای ادبیات بعد از انقلاب یاد کنند، با قدرتهای خارجی و داخلی کاملاً ارتباط وثیق و بدهبستان مفصل داشت اما در برخورد با متن و کلمه و ادبیات، صداقت داشت و آن را بنیادی میدانست. اگر در زمین معاملات حوزه فرهنگ بازی میکرد، مراقب بود اصل ادبیات را به چیزی خارج از دایره کلمه نفروشد که برخی مواضع منصفانهاش درباره اشخاص یا جریانهای غیرهمسو، نشان میدهد که او کلمه را به هرچیزی نمیفروخت. متأسفانه بعد از حلقه گلشیری، این صداقت و اعتقاد نسبت به ادبیات در میان جمعهای اصلی روشنفکران ما دیده نشد و آنها به راحتی ادبیات را به اهالی سیاست و بنگاههای اقتصادی فروختند، همچنان که هنوز هم مشغول آن هستند. باید به صراحت اعلام کرد ادبیات در کشور ما رسماً به برده پول یا قدرت تبدیل شده است و نویسندگان توان رویارویی و ایستادن در مقابل زیادهخواهیهای سودجویان بازار نشر و جریانهای سیاسی را ندارند. اما در دو سال گذشته، روند بردهداری ادبیات به جای خطرناکی رسیده است. جریانِ حاکم بر وزارت ارشاد پا را فراتر گذاشته و به صرف برده شدن کلمه قانع نیست. بردهداری و سوءاستفاده از نویسندگان را به اسمهای مختلف مرتبط با اسلام و انقلاب در انحصار خودش میخواهد؛ ادبیات فقط باید برده و خدمتگزار ما باشد و نویسندگان باید از خدمت به دیگر اربابان روی برتابند و تمامقد فقط به این آستان خدمت کنند.
قبلاً چند بنگاه و نگاه سیاسی بر ادبیات حاکم بودند که اختلافات بین آنها، گاهی فضای تنفسی برای نویسندهها فراهم میکرد، اما رویکرد خطرناک فعلی، فضای تنفس را بهطور کامل از ادبیات میگیرد.»
خانی همچنین در پایان گفتوگو به نکته مهمی اشاره کرد: «مدام تبلیغ میکنند که ما امروز در یک نبرد تاریخی و تمدنی با غرب هستیم. با این شرایط قرار است یک جریان ادبی قدرتمند در برابر غرب راه بیفتد؟ با محدود کردن نویسندگان کشور نمیشود در برابر سیل آثار ترجمه که مردم و نسل جوان را زیر فشار کثرت و تنوع خود خفه کرده است، مقاومت کرد. برای مقاومت نیازمند ساختار و تشکیلات هستیم و تشکیلات بدون برآوردن ایده ادبی مشخص و غنی، شکل نمیگیرد.
اگر گمان میکنیم که نیاز به بلهقربانگوهای تهی از اندیشه داریم، همین خط را پیش خواهیم رفت، اما اگر بفهمیم که برای ساختن ایران قوی به متن قوی و ادبیات پویا نیاز داریم، باید آستین همت را بالا بزنیم تا کلمه جایگاه واقعی خود را در کشور بیابد. یقین داشته باشیم که این کار با شعار دادن برای سرپوش گذاشتن بر دخالتهای بیجا، نزاع مداوم بر سر مطامع سیاسی و منافع اقتصادی به سامان نمیرسد.
ما امروز وزارتخانهای داریم که نسبت آن با هنر و ادبیات مشخص نیست و در زمانهای که نسل بعدی با تمام ذهنش در جهانِ روایی ترجمهای زندگی میکند، همّ و غم خویش را بر بالا کشیدن دوستان و آشنایان در مناسب اداری و جایگاههای بوروکراتیک گذاشته است.»