عبدالکریم سروش: داوری اردکانی نه آبروی علمی دارد و نه آبروی سیاسی، او مزدور جمهوری اسلامی است. سطح فرهنگ جمهوری اسلامی چنان سقوط کرده که از فرومایگانی چون داوری اردکانی تعریف و تمجید میکند.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی حرفینو عبدالکریم سروش در بیانیهای درباره مراسم تجلیل از دکتر رضا داوری اردکانی فیلسوف و متفکر برجسته ایرانی نوشت: در خبرها آمده بود که پژوهشگاهیان، موجودِ … را که نه آبروی علمی دارد، نه سیاسی، در میزان «داوری» نهاده اند، از جلالت قدر و نفاست نفسش سخن راندهاند و تفکّر و تذکّر را دو خصلت ممتاز وی برشمرده اند!
دخترش، نگار داوری را هم فراخواندهاند تا در ثنای پدر خطابه بخواند و او را نه در میزان داوری که بر سریر سروری بنشانند.
بر زیرکان پوشیده نیست که جمهوری سفله پرور ایران، مزدوران خود را هیچ گاه وانمینهد و از تشویق و تشجیعشان باز نمیایستد و تابوتشان را تا گور تشییع میکند، مگر سفلگان را به شوق آورد تا به ذوق چنین پاداش هایی حریّت خود را بفروشند و پشت ذلّت به خدمت دو تا کنند.
آن خطابه خوانان هرگز نگفتند که این متفکرنما، هیچ اصالتی در تفکر نداشت و مقلّدی سیاسی کار بیش نبود، آن هم مقلّد هذیانات فردی مالیخولیایی بنام احمد فردید که ادعای دیانت و سیادت میکرد اما از هیچ منکر و مسکری دریغ و پرهیز نداشت و از هیچ فحش و فضیحتی نسبت به «غربزدگان لیبرال» پروا نمی کرد. تئوریسین خشونت و همدل و مشوّق خلخالی و ایدئولوگ انصار حزب الله و لباس شخصی ها و گروه های فشار.
از میان غثّ و سمین فلسفه او، فقط فاشیسمش را و یهودیستیزیاش را به خلایق میفروختند و با چماق ولایت افلاطونی و چپ نمایی انقلابی بر سر آزادی و دموکراسی میکوفتند و مطبوعاتی آزادی ستیز و توسعه ستیز و غرب ستیز چون صبح و کیهان و سوره و مشرق و شلمچه، که لکّههای خون آزادگان بر صفحههای پلید آنهاست، چالاک ترین مروّجان و مقلّدان و مبلّغان خشونت پروری و خردستیزیهای این سفلگان بودند و بافندگیهای آنان را چون حلّههای بهشتی در بازار سفاهت به خریداران عرضه میکردند و از آنان دل و دماغ میربودند.
آنان نگفتند که این تودهای سابق چگونه پس از انقلاب خرقه و چهره بدل کرد و مسلمانی هفت آتشه شد و چون استاد منافقش مسلمانان صافی و صادق را ناصادق و اباحی مسلک خواند و آزادیخواهی را به تهمت لیبرالیزم و نیهیلیسم متهم کرد و از موضع فاشیسم بر لیبرالیزم تاخت و روشنفکری دینی را همسو با مذاق و مزاج ارباب قدرت به سخره گرفت.
آنان نگفتند که این مفکّر مذکّر در پنجاه سال اخیر عمرش حتی یک مقاله جدّی فلسفی، بدون تکرار مکرّرات و مدّعیات پریشان ننوشت و از جامعه علمی هیچ نقدی دریافت نکرد و کتابهای آشفتهاش به بایگانی اوراق باطله سپرده شد.
غرض این بود که اوّلا معلوم شود که سطح فرهنگ و فرزانگی درین نظام ولایی چنان سقوط کرده که چنین فرومایگانی میتوانند به چوگان سخافت گوی سبقت از دیگر بازیگران بربایند.